• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4809 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۷ آذر

براي مهرجويي بزرگ در سالروز تولدش

چگونه در اوج بايستي و سرت گيج نرود!

با يادداشت‌هايي از : پرويز نوري، جواد طوسي، احمد طالبي نژاد ، شاهين شجري كهن و هارون يشايايي

شاهين شجري كهن

در روزگاري كه فيلمساز جوان فيلم‌اولي، با كلا يكي و نصفي فيلم در كارنامه‌اش و چندتا جايزه از جشنواره‌هاي متوسط منطقه‌اي، خود را خداي سينما مي‌انگارد و پيام‌هاي تلفن همراهش را دستياران و نوچه‌هاي نويافته‌اش جواب مي‌دهند، چقدر بيشتر قدر بزرگاني مثل داريوش مهرجويي را مي‌دانيم!

كارگرداني كه هنوز تعداد فيلم‌هاي مهم و بي‌نقص كارنامه‌اش به تعداد انگشتان يك دست نرسيده و همان فيلم‌هاي بهترش هم ده‌ها اشكال و حفره و گاف سينمايي دارند، صرفا به خاطر جوگير شدن بعضي رسانه‌هاي نوظهور و صفحه‌هاي مجازي، چنان يك‌شبه از فرش به عرش مي‌رسد كه كفش و كلاهش روي زمين جا مي‌ماند! طرف كلا يك فيلم اول قابل‌توجه داشته كه باعث شده منتقدها و مردم به عنوان كارگردان جوان تحويلش بگيرند، بعد هم ديگر فيلمي نساخته تا چند سال بعد كه با كلي دادار دودور يك فيلم پراشكال به جشنواره داده، بعد با پوزخندي گوشه لب، به وزير پيغام مي‌دهد كه «داداش كم‌پيدايي...!» آن يكي در طول زندگي‌اش دوتا و نصفي فيلم متوسط ساخته، در مصاحبه‌هايش از لفظ «سينماي من» استفاده مي‌كند و جوري كجكي ابرو بالا مي‌اندازد كه به شعور خودت شك مي‌كني؛ شايد نابغه‌اي متولد شده و تو خبردار نشده‌اي...
بازيگري كه همه نقش‌هاي مهمش به اندازه يك سال پركار ابوالفضل پورعرب در دهه هفتاد نيست تمام‌وقت روي فرش قرمز خيالي‌اش قدم برمي‌دارد و همه آدم‌ها را به صورت هوراكش و متخصص سوت بلبلي مي‌بيند. وقتي خبرنگاري از يك روزنامه يا مجله معتبر و قديمي با او تماس مي‌گيرد امكان ندارد گوشي را بردارد. حتما بايد سردبير يا بنده كمترين راسا اقدام كنيم تا ايشان قابل بدانند و جواب بدهند. اشكالي ندارد. ناز هنرمند را كشيدن عار نيست. اما به اعتبار كدام هنر شما در اين سن و سال اين‌همه نازدار شده‌ايد؟
وقتي امثال مهرجويي و كيميايي را با فشار سانسور و سختگيري و شيطنت‌هاي جور واجور خسته مي‌كنيم و از دل و دماغ مي‌اندازيم، وقتي بزرگمردي مثل بيضايي را از وطن محبوبش فراري مي‌دهيم، وقتي فضا را براي فعاليت بزرگان تنگ مي‌كنيم و بي‌دليل به پر و پاي‌شان مي‌پيچيم و به خاطر دوتا گاف منشي صحنه‌اي كلافه و بي‌حرمت‌شان مي‌كنيم، بايد هم ما بمانيم و افاده‌هاي غوره‌هاي مويز نشده‌اي كه يك‌شبه بادشان مي‌كنيم تا آخرش فوت كنند توي صورت خودمان.
سينماي ايران در نيم قرن اخير با نام‌هايي بس عزيز و محترم به اوج پويايي و اعتبارش رسيده كه مرور كارنامه و مسير پيموده هر كدام‌شان به بازخواني يك حماسه هنري شبيه‌تر است تا روايت كارنامه حرفه‌اي يك سينماگر...
داريوش مهرجويي يكي از بزرگان پانتئون سينماي ايران است، در كنار چند تن ديگر كه تاريخچه‌اي پربار دارند و هر فيلم‌شان تكه‌اي از سرگذشت تاريخي مردم اين سرزمين را تصوير كرده است. به زندگي و كارنامه هر يك از اين بزرگان كه نگاه كنيم، سرشار از اوج‌هاي دست‌نيافتني و فيلم‌هاي به‌يادماندني است. فيلم‌هايي كه هنوز هم ديده مي‌شوند و محل ارجاع و بازخواني‌اند. فيلم‌هايي كه نه‌تنها بنيان نظريه‌ها و دريافت‌هاي منتقدانه بوده‌اند كه اساسا تجربه و مفهوم فيلم‌بيني در جامعه ايران را به تكامل رسانده‌اند و اگر از روند تاريخي سينماي ايران حذف‌شان كنيم چيز زيادي در دست نمي‌ماند كه به عنوان هويت اين سينما ياد شود.
دستاوردهاي يك مهرجويي، يك كيميايي، يك بيضايي، يك تقوايي، برابر است با كل حيات سينما در طول چند دهه و هنوز هم آنچه در ذهن و قلب مخاطبان سينما ردي به جا گذاشته و ماندگار شده، ناگزير امضاي يكي از اين چند كارگردان بزرگ را بر خود دارد. اگر فيلمساز پرمدعاي امروزي در كارنامه‌اش هم «گاو» داشت و هم «هامون» و صف كشيدن مردم براي مثلا پنج فيلمش را ديده بود و اسمش به عنوان سازنده «ليلا» و «درخت گلابي» به ياد آورده مي‌شد و اين تازه نصف فيلم‌هاي خوبش هم نبود، به نظرتان چند تا مدير برنامه و نوچه و واسطه استخدام مي‌كرد كه قرارهايش را تنظيم كنند و جواب تلفن‌هايش را بدهند؟! جالب است كه هنوز در هر مطلب جدي و تحليلي يا سخنراني و ورك‌شاپ مهمي، به «قيصر» و «گاو» و «ناخدا خورشيد» و «شايد وقتي ديگر» ارجاع داده مي‌شود، نه آن فيلم اول پرسروصداي فراموش‌شده. شما اگر واروژ كريم‌مسيحي بوديد و در اولين قدم «پرده آخر» ساخته بوديد چه مي‌كرديد؟ لابد خدا را بنده نبوديد. همين حالا كه هنوز دو، سه سالي بيشتر از روزهاي وقت تلف كردن‌تان در اتاق انتظار ماهنامه «فيلم» و اميد بستن‌تان به اينكه فلان منتقد مشهور كارتان را ببيند و چيزكي درباره‌اش بنويسد، نگذشته اين‌جوري سرتان از قله‌اي كه بر بلندايش ايستاده‌ايد گيج مي‌رود. واي به اينكه واقعا نابغه بوديد.
تولد داريوش مهرجويي و هم‌نسلان و هم‌قدهايش بهانه‌هاي زيادي به دست مي‌دهد براي ستايش آنها و تشكر از ميراث ماندگاري كه براي هنر و فرهنگ اين سرزمين ساختند. من ترجيح دادم از آن ستايش‌ها بگذرم و به جايش بگويم آقاي مهرجويي عزيز، جناب كيميايي بزرگ، آقاي بيضايي نجيب و بزرگوار، سپاسگزاريم كه چند دهه فيلم خوب ساختيد و هديه فرهنگي داديد و شعور هنري ما را بالا برديد و يادگارهاي خوب به جا گذاشتيد و هيچ‌وقت منت‌تان روي سر ما نبود. بزرگي برازنده شماست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون